شعر 14

هیچ ملّت ، مثل ایرانی جماعت ، شاد نیست

مرز و بومی مثل  اینجا - شکرحق- آباد نیست

مهربان و با محبت  ، در صفا و سادگی

دزد نه ، نامرد نه ، کلّاش نه ، شیّاد نیست

گر دَغل بازان ، دَکل خوردند ، نوشِ جانشان

ول کن، اصلا  ارزش آن حدّ استرداد نیست

صد هزاران بیشتر بُردند و بانگی برنخاست

بحث چندرغاز را آخر مجال داد نیست

از چه تهمت می زنی باک از هوا پُر می شود؟

پمپ بنزین است، می بینی که، پمپ باد نیست

با تعجب لیست را می‏خواند شخصی، زیر لب

با خودش می‏گفت: ای آقا ، چرا حداد نیست؟

یک نفر پرسید در تقویم  ، تعطیلی چرا -

در شهادت تا بخواهی هست و در میلاد نیست؟

صبح شیخی با چراغش گشت گِرد شهر را 

گفت: حتا یک نفر در شهر ما معتاد نیست

باز کیهان در پی تأیید این مطلب نوشت

در شریعت حرف حق را بحث استشهاد نیست

گفت قاضی: چونکه شوهر داشت شیرین، لاجرم

غیر مُردن حُکم دیگر لایق فرهاد نیست

با پیامک گفت مجنون: زود لیلی جان بیا

من سرِ میدانم اینجاها وَنِ ارشاد نیست

گفت ارگانی که کلّی نیروی مازاد هست

کرد تکذیبش ولی اخبار شب، مازاد نیست

رأی تحقیق و تفحص اینچنین اعلام شد

رانت خواری صحن بازار مس و فولاد نیست

اختلاس و رشوه و معتاد و بیکار و ربا

نیست اینجا نیست اینجا نیست نه ، اُفتاد؟ نیست

گوش اگر گوش شما و ناله ی غم بار ما

فکر دیگر کرد باید چاره اش فریاد نیست                                                     

هرچه می‏خواهد دلت می‏خوانی و در آخرش

باز هم غُر می زنی شاعر چرا آزاد نیست؟؟!! سیامک روشن