تنها ترینم ، همدم تنهایی ام باش تا اندکی تنهای تنها جان بگیرد بگذار با عطر حضورت آسمانم بغضش تَرَک بردارد و باران بگیرد بگذار تا این التهاب موج و دریا آرامشم را با کمی توفان بگیرد گرمای آغوش تو تنها می تواند روح مرا از فصل یخبندان بگیرد تنها منم ، تنها تویی ، اما خدا هست تا پنج کفر از پنجه ی شیطان بگیرد تقدیر این بوده است و از آن چاره ای نیست تا پیکرم این درد بی درمان بگیرد مانند بادی بی سر و سامانم ای دوست ای کاش سر گردانیم پایان بگیرد.سیامک روشن,غزل 9 دیوان حافظ,غزل 94 حافظ,غزل 9 حافظ,غزل 90 حافظ,غزل 91 حافظ,غزل 92,غزل 95 حافظ,غزل 96 حافظ,غزل 98 حافظ,غزل 93 حافظ ...ادامه مطلب
اضطراب اين خيابانها اسير اضطرابم مي كند با چراغ قرمزش دارد جوابم مي كند بايد از پس كوچه ها راهي به ميدان وا كنم بوق هاي مُمتد اينجا خرابم مي كند كلّ مترو قدر يك سوزن برايم جا نداشت خط واحد هم سوار پاركابم مي كند از ترافيك و شلوغي خيابان بگذريم آفتاب نامروّت هم كبابم مي كند كوه يخ باشم اگر از خطّه ي قطب شمال هُرم خورشيد جنوبي زود آبم مي كند شهر سبزم از « بفرماييد آقا»ها پُر است صاحب بقّالي اينجا « هوي» خطابم مي كند روي پيشاني من چيزي نوشته؟ پس چرا هر دغل باز كلك هالو حسابم مي كند؟ زود برگردم كه كفر شهر شيطان واره ها دارد آخر منكر « امّ,غزل 12 حافظ,غزل 123 حافظ,غزل 125 حافظ,غزل 121 حافظ,غزل 122 حافظ,غزل 128 حافظ,غزل 120 حافظ,غزل 129 حافظ,غزل 126,غزل 125 ...ادامه مطلب